گاهِ رهایی
از شب قبل تا عصر باران آمده بود. هوا تمیز و عالی بود و البته بعدترش کمی سرد.
مردم روی صندلیهای پلاستیکی بارانخورده نشسته بودند. آن بالا روی سن، نمایش طنز اجرا میکردند، ترانه میخواندند و موسیقی شاد پخش میکردند. مردم دست میزدند و میخندیدند.
خندههای من اما پر بود از غم و اشک، به خاطر غم تو در چند متر آن طرفتر.
نوشته شده در شنبه 93/2/6ساعت
11:53 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |
Design By : Pichak |